فروغی بسطامی
جستیم راه میکده و خانقاه را
لیکن به سوی دوست نجستیم راه را
تا کی کشیم خرقهٔ تزویر را به دوش
نتوان کشیدن این همه بار گناه را
***
صائب
هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را
وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است
***
صائب
هست امید زیستن از بام چرخ افتاده را
وای بر آن کس کز اوج اعتبار افتاده است
***
شیخ بهایی
ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما
درهم شده خلقی، ز پریشانی ما
بت در بغل و به سجده پیشانی ما
کافر زده خنده بر مسلمانی ما
***
فتحعلی شاه قاجار
دل به چه اميد تو، زنده توان داشتن؟
هجر تو و وصل تو هر دو بلا در بلا
***
پرتو بیضایی
بر مشام خلق گل شو در گلستان جهان
ورنداني گشت گل، باري مشو خار كسي
***
سعدی
چشم برهم نزنم گر تو به تيرم بزني
ليك ترسم كه بدوزد نظر از روي توام
***
مولانا
گاه از غم او دست ز جان ميشوئي
گه قصهي آه، به درد دل ميگوئي
سرگشته چرا گرد جهان ميپوئي
کو از تو برون نيست کرا ميجويي
***
شهریار
بياد چشم تو انسم بود با لاله ي وحشي
غزال من! مرا سرگشته ي كوه و كمر كردي
***
حافظ
دين و دل بردند و قصد جان كنند
الغياث از جور خوبان الغياث
***
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : شنبه 20 اسفند 1390
| 1:45 | نویسنده : خداداد |